تازه وایرلس دانشکده راه افتاده بود که با میثم و بهنام، نشسته بودیم یه گوشه گفتیم تا کلاس بعدی شروع شه چرخکی در اف.بی (!!!) بزنیم... چند تا کامنت خوندیم؛
"قربون تیپت برم عزیزم"... Like
"قدای تیپ داداش جونم بششششششششم"... Like
.
.
.
و هکذا الی غیرالنهایه.
حوصلم سر رفت، سرمو چسبوندم به دیوار که یهو صدای میثم بلند شد: از دار دنیا فقط همین تیپو فهمیدن!
یادم رفت بگم میثم و بهنام، رفیق اما چونان سگ و گربه بودند. بهنام که خیلی عصبی شده بود گفت: به تو چه به من چه به این چه! [حالا من این وسط ساکت.] هر کس به فهمی میرسه، هیچ فهمی به فهم دیگری برتری نداره.
دعوا داشت بالا می گرفت که گفتم: بهنام جان، اگه حرف تو درست باشه، بر اساس حرف خودت نباید به میثم ایراد می گرفتی، چون اونم یک فهمی داره که میگه دنیا فقط تیپ و هیکل نیست.
میثم: پس یدفعه بگو خفه شیم دیگه!
من: سکوت کنیم بهتره...
بهنام: فهم تو میگه سکوت کنیم، فهم من میگه عقیدمونو بگیم.
من: سکوت کنیم یعنی کاری به هم نداشته باشیم.
هر دو هم صدا: نکنه باز از توالت داری میای؟!
از مجموعه نانوشته ی "دیالوگهای توالتی خرمگس"